زندگینامه امام علی بن ابی طالب (ع( نام: على بن ابی طالب. کنیه: ابوالحسن، ابوالحسین، ابو تراب، ابو السبطین و الریحانتین. ألقاب: امیرالمؤمنین، سیّد الوصیین، سیّد المسلمین، سیّد الأوصیاء، سیّد العرب، خلیفة رسول الله، امام المتّقین، یعسوب المؤمنین، صهر رسول الله، حیدر، مرتضى، وصى، و... . منصب: معصوم دوم و امام اوّل شیعیان و خلیفه چهارم مسلمانان. تاریخ ولادت: سیزده رجب سال 30 عام الفیل، 23 سال پیش از هجرت پیامبر اسلام (ص) محل تولد: مکه معظّمه، داخل کعبه، در بیت الله الحرام (در سرزمین کنونى عربستان سعودى) تولد در خانه کعبه، فضیلتى است مخصوص حضرت على (ع)، و خداى متعال، تنها به وى چنین امتیازى را کرامت نموده است. نه پیش از او و نه پس از او، براى هیچ فردى چنین فضیلتى محقق نشده است. نَسبَ پدرى: ابى طالب (عبد مناف) بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف. حضرت ابوطالب (ع) پس از پدرش، عبدالمطلب، به مدت 44 سال کفیل و پشتیبان حضرت محمد (ص) بود و در ظهور و گسترش اسلام کمکهاى شایانى به آن حضرت نمود و ایشان را از گزند و کید و کین قریش در امان داشت و بهتر از فرزندان خویش از او حمایت کرد. مادر: فاطمه بنت اسد بن هاشم. حضرت على (ع) و برادرانش نخستین هاشمیانى بودند که از پدر و مادر هاشمى تولد یافتند. مادرش (فاطمه بنت اسد) از بانوان بزرگ صدر اسلام و از نخستین زنانى بود که پس از خدیجه کبرى (س) به پیامبر اسلام (ص) ایمان آورد. حضرت محمد(ص) از سن هشت سالگى در دامن پرمهر این بانوى مجلّله تربیت یافت و بیش از چهل سال از خدمات و حمایتهاى او بهرهمند بود. وى در این مدت نقش مادر پیامبر (ص) را بر عهده داشت. فاطمه بنت اسد به همراه خاندان پیامبر اکرم به مدینه مهاجرت کرد و در همان جا وفات یافت. پیامبر اکرم (ص) در وفات او اندوهگین شده و با دست خود و با پیراهن خود، او را کفن کرد و بر وى نماز خواند و به خاک سپرد. سپس ولایت فرزندش، على (ع( را بر وى تلقین فرمود و این دعا را در حقش از خداى منان مسئلت نمود: اللّهُ الَّذى یُحْیی وَیُمیتُ وَهُوَ حَىٌّ لا یَمُوتُ اِغْفِرْ لِأُمّی فاطِمَةَ بِنْتَ اَسَدٍ، وَلَقِّنها حُجَّتها، وَوسّعْ عَلَیْها مَدْخَلَها، بِحَقِّ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ وَالْاَنْبِیاءِ الَّذینَ مِنْ قَبْلی فَاِنَّکَ اَرْحَمُ الرَّاحمینَ.(1) مدت امامت: از زمان رحلت پیامبر اکرم (ص)، در 28 صفر سال یازدهم هجرى تا 21 رمضان سال 40 هجرى، به مدت 30 سال، که در پنج سال آخر زندگى خلافت مسلمانان را نیز بر عهده داشت. تاریخ و سبب شهادت: 21 رمضان سال 40 هجرى، بر اثر ضربت شمشیر مسمومى که عبدالرحمن بن ملجم مرادى (از بازماندگان خوارج نهروان) در شب 19 رمضان بر فرقش فرود آورده بود. محل دفن: نجف اشرف، در سرزمین عراق. نظر به این که حضرت على (ع) از خباثت باطن بنى امیّه و خوارج عصر خویش آگاه بود، سفارش کرد محل قبرش پنهان بماند تا مورد اهانت و هتک حرمت دشمنان قرار نگیرد. به همین دلیل، قبر شریف ایشان تا عصر خلافت منصور عباسى مخفى بود و در آن زمان، امام جعفر صادق (ع) آن را آشکار ساخت و مزار شیعیان و عدالت جویان جهان قرار داد. همسران: 1. فاطمه زهرا، دختر رسول اللّه (ص)، 2. أمامه بنت أبى العاص، 3. خوله حنفیه 4. امّ البنین بنت حزام، 5. أسما بنت عمیس، 6. لیلى بنت مسعود، 7. امسعید بنت عروه، 8. محیاة بنت امرء القیس. و چند ام ولد. امیرالمؤمنین على (ع) تا هنگامى که فاطمه زهرا (س) زنده بود، همسر دیگرى برنگزید. نخستین بانویى که افتخار همسرى آن حضرت، پس از شهادت فاطمه زهرا(س) را پیدا کرد، أمامه دختر ابى العاص بود که بنا به سفارش فاطمه زهرا(س) پا به خانه حضرت على (ع) نهاد. مادر أمامه، زینب، دختر رسول اللّه (ص) و خواهر اعیانىِ (پدر و مادرى) فاطمه زهرا (س) بود. به هنگام شهادت امام على (ع) در 21 رمضان سال 40 هجرى، چهارتن از همسران عقدىِ ایشان (به نامهاى: امامه، اُمّ البنین، اسماء، لیلى) در قید حیات بودند. فرزندان: الف) پسران: 1. امام حسنمجتبى، 2. امامحسین، 3. محمد حنفیه، 4. عبدالله(اکبر)، 5. ابوبکر (محمد اصغر)، 6. عباس، 7. عثمان، 8. جعفر، 9. عبداللّه (اصغر)، 10. یحیى، 11، عون، 12. عمر )أطرف)، 13. محمد اوسط، 14. محسن (که به عقیده شیعیان، پیش از تولد، در رحم مادرش، فاطمه زهرا (س) سقط شد(. ب) دختران: 1. زینب کبرى، 2. امکلثوم کبرى، 3. رقیه، 4. ام الحسن، 5. رمله کبرى، 6. رمله صغرى، 7. ام هانى، 8. میمونه، 9. فاطمه، 10. زینب صغرى، 11. امکلثوم صغرى، 12. أمامه، 13. خدیجه، 14. ام کرام، 15. ام سلمه، 16. ام جعفر، 17. جمانه، 18. نفیسه. میان تاریخ نگاران، در مورد تعداد فرزندان امام على (ع) اختلاف نظر وجود دارد. برخى تعداد آنان را بیش از آنچه ذکر شد و برخى کمتر از اینان نقل کردهاند؛ اما همگى در این باره متفقند که نسل آن حضرت (ع) تنها از پنج فرزند استمرار یافت: امام حسن (ع)، امام حسین (ع)، محمد حنفیه، ابوالفضل العباس و عمر أطرف. و سایر فرزندان ذکور آن حضرت، بدون نسل بودند. اصحاب ویاران: تعداد اصحاب و یاران امیرالمؤمنین (ع) بى شمار است. اسامى برخى از آنان در تاریخ ثبت شده و نام بسیارى از آنان را که خالصانه در تقویت و تحکیم حکومت عدل اسلامىِ آن حضرت تلاش نموده و در این راه سر و جان باختند، جزخداى دانا کسى نمىداند. در اینجا به نام برخى از اصحاب برجسته آن حضرت اشاره مىکنیم:
زمامداران معاصر: پیش از هجرت پیامبر اکرم (ص) به همراهى امیرالمؤمنین على (ع) و سایر مسلمانان از مکه به مدینه، در شهر مکه و نواحى حجاز، حکومت واحدى نبود و تشکیلات سیاسى أعراب، به قبیله و طایفه محدود مىشد. به همین دلیل، نمىتوان حاکم نام دارى را پیش از تشکیل حکومت اسلامى در مدینة الرسول، معرفى کرد. زمامداران یاد شده، همگى پس از هجرت پیامبر (ص)، زمام امور را بر عهده گرفتند. روابط پیامبر اسلام (ص) با امیر المؤمنین، على (ع) میان پیامبر اکرم (ص) و امام على (ع) از آغاز تا پایان زندگى آن دو بزرگوار، روابط ویژهاى برقرار بود که در اینجا به نمونههایى از آن اشاره مىکنیم: پس از وفات عبدالمطلب، قیمومت حضرت محمد(ص) به عمویش ابوطالب واگذار گردید. ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد، حضرت محمد(ص) را، که از کودکى به ترتیب، پدر، مادر و جد خویش را از دست داده بود، در سن هشت سالگى به خانه خویش آورده و از او به سان فرزندانشان، بلکه بهتر از آنان، نگهدارى نمودند. محبّت و مهربانى با حضرت محمد(ص) تا پایان عمر آن دو ادامه داشت. هنگامى که حضرت محمد(ص) با حضرت خدیجه(س) ازدواج کرد، زندگى مستقل و مشترکى ر اآغاز نمود؛ اما پیوند او با ابوطالب و همسرش، فاطمه بنت اسد و فرزندانشان هرگز قطع نگشت. در سن سى سالگى حضرت محمد (ص)، آخرین فرزند ابوطالب به دنیا آمد. و ابوطالب وى را «على» نام نهاد. تولد على، در خانه کعبه، رویدادى معجزه آسا و بىسابقه بود. حضرت محمد (ص) از على، در سنین نوزادى مراقبت مىکرد، بههنگام خواب، گهوارهاش را حرکت مىداد، شیر در کامش مىریخت و در برخى مواقع بدنش را مىشست و او را در آغوش مىگرفت. و به این صورت، از آغاز زندگى، او را با ألطاف و مهربانىهاى خویش آشنا کرد. هنگامى که در مکه خشکسالى و قحطى به وجود آمد و تحمل هزینه زندگى عائله ابوطالب بر وى دشوار شد، حضرت محمد(ص) از او خواست تا على را به خانه خویش برد و به اتفاق خدیجه از او نگهدارى کند. از آن زمان به بعد، همیشه على بههمراه حضرت محمد(ص) بود. در خانه، در سفر و در هر جایى که او بود، على نیز بود. آن حضرت، در هر سال، حدود یک ماه در غار حرا به عبادت و نیایش مىپرداخت. رابط بین آن حضرت و خدیجه، على بود و بسا تنها انیس او در آن غار نیز على بود و بس. حضرت محمد(ص) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. نخستین زنى که به وى ایمان آورد، خدیجه و نخستین مردى که ایمان آورد، على (ع) بود. بیشتر اوقات، این سه نفر در کنار کعبه، به عبادت و خواندن نماز جمعى مىپرداختند که براى دیگران شگفتانگیز بود. هنگامى که حضرت محمد (ص) از جانب خدا با پیام «وَ اَنْذِرْ عَشیرَتَک الاقرَبینَ»(2) مأموریت یافت که طایفه و عشیره خویش را پیش از دیگران ارشاد نماید و آنان را به اسلام دعوت کند، هیچ کس دعوت آن حضرت را لبیک نگفته و حتى برخى از آنان سخنان ایشان را به استهزا گرفتند. در آن جمع، تنها على(ع) دعوت اسلام و پیامبر (ص) را پذیرفت. پیامبر اکرم (ص) دست على (ع) را گرفت و فرمود: «اِنَّ هذا اَخى و وَصیّى وَ خَلیفَتى؛(3) این، برادر، وصى و خلیفه من است.». از این زمان، که جز خدیجه (س) و على (ع) کسى به پیامبر (ص) ایمان نیاورد، على(ع) به عنوان وصى و خلیفه آن حضرت معرفى مىشد. این مسئله، یک أمر عاطفى نیست، بلکه فرمان الهى است که از طریق پیامبر خدا ابلاغ گردید. از این تاریخ، مسؤولیت على (ع) نسبت به اسلام و پیامبر خدا (ص) سنگینتر شده و احساس وظیفه بیشترى مىکرد. هر چه از عمرش مىگذشت و دوران نوجوانى را پشت سر مىگذارد و به مرحله جوانى مىرسید، عشق و علاقه او به پیامبر اکرم(ص) افزونتر شده و دفاعش از محمد (ص) جدىتر و شدیدتر مىگردید. اوج ایثارگرىهاى على (ع) براى پیامبر اکرم (ص)، در مکه معظمه، در لیلةالمبیت است، هنگامى که سران قریش پس از مشورتهاى بسیار، در دارالنّدوه، به این نتیجه رسیدند که چهل نفر از طوایف وقبایل گوناگون مکه، شبانه به خانه پیامبر اکرم (ص) هجوم آورده و او را با شمشیرهاى خویش قطعه قطعه کنند و براى همیشه، صداى اسلام را خاموش کنند. پیامبر اکرم (ص) براى خنثى سازى نقشه آنان، شبانه از خانه خارج و به غار ثور پناهنده شد و على (ع) براى فریب دشمن، داوطلب شده و در بستر پیامبر (ص) خوابید تا دشمنان از گریز پیامبر (ص) مطلع نشوند. در اواخر شب، مأموران قریش با شمشیرهاى برهنه وارد اتاق پیامبر شده و به خیال خود، به طور گروهى، قصد حمله به آن حضرت را نمودند؛ ناگهان على (ع) از بستر پیامبر (ص)، برخاست و با آنان به مشاجره پرداخت. مهاجمان که سراسر وجودشان را خشم فرا گرفته بود، على (ع) را رها کرده و براى یافتن پیامبر (ص) به راه افتادند تا شاید او را بیابند و به قتل رسانند. قرآن مجید درباره فداکارى على(ع) در لیلة المبیت مىفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَه أبْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»(4). و هنگامى که پیامبر (ص) به مدینه مهاجرت فرمود، على (ع) مأموریت یافت کارهاى برزمین مانده پیامبر(ص) را در مکه سامان بخشد، بدهکارىهاى ایشان را بپردازد و خاندانش، از جمله دخترش، فاطمه زهرا (س) را از مکه به مدینه کوچ دهد. در مدینة الرسول، که نخستین پایههاى حکومت اسلامى به دست تواناى پیامبر اکرم (ص) و مجاهدتهاى وصفناپذیر صحابه ومسلمانان صدر اسلام بنا نهاده شده بود، نقش على (ع) پس از حضرت محمد (ص) نقش حساس و تعیین کنندهاى بود، به ویژه پس از آنکه على (ع) به دامادىِ پیامبر اکرم (ص) مفتخرشد و بانوى بانوان عالم، حضرت فاطمه زهرا (س) به همسرىِ آن حضرت در آمد. دفاع على (ع) از پیامبر اسلام (ص) در جنگها و غزوات آن حضرت و مبارزه با دشمنان کینه توز اسلام، حقیقت انکار ناپذیرى است که در تاریخ شیعه و اهل سنّت ثبت و درج گردیده است. رشادتهاى على (ع) در جنگهاى بدر، احد، خندق، خیبر، حنین و سایر غزوات و سریهها، اسلام را بیمه نمود و از گزند مشرکان و بدخواهان رهایى بخشید. این گونه فداکارى و رشادتها در اعتلاى پرچم اسلام و برپایىِ نظام توحیدىِ اسلامى، علاقه متقابل پیامبر (ص) و على (ع) را دو چندان مىکرد. تعابیرى که از آن حضرت درباره على (ع) نقل شده است، گویاى شخصیت و قرب على (ع) به خدا و رسول خدا (ص) است. به عنوان نمونه، در جنگ خندق (احزاب) هنگامى که على(ع) براى مبارزه، در برابر عمرو بن عبدود قرار گرفت، پیامبر اکرم (ص) فرمود: بَرَزَ الْایمانُ کُلُّهُ اِلىَ الشِّرکِ کُلِّه(5)؛ تمام ایمان در برابر تمام شرک به مبارزه برخاسته است. پس از آن که على(ع) با پیروزى و کشتن دشمن خیره سر، از میدان نبرد بیرون آمد و صداى تکبیر مسلمانان فضاى مدینه را معطر ساخت، پیامبر اکرم(ص) درباره على(ع) فرمود: ضَرْبَةُ عَلىٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ اَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْن؛(6)ارزش شمشیرى که على در روز خندق بر دشمن فرود آورد، از عبادت جهانیان بیشتر است. سرانجام در سال دهم هجرى، پس از پایان یافتن مراسم فریضه حج و باز گشت حجاج به شهرهاى خویش، پیامبر اکرم (ص) پیش از رسیدن به وطن، مأموریت یافت على(ع) را به عنوان جانشین و خلیفه پس از خویش معرفى کند: یا أیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ؛(7) اى پیامبر! آنچه از پروردگارت (درباره ولایت على) به تو رسیده است، به مردم ابلاغ نما. سپس در خطاب به پیامبر (ص)، آمده است: وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ؛(8) اگر آن را انجام ندهى (على را به ولایت برنگزینى) رسالت خویش را به پایان نرساندهاى. و خداوند تو را از مردم (آنانى که با ولایت على مخالفند) ایمن خواهد داشت. به همین منظور، پیامبر اسلام در میانه راه مکه و مدینه، در موضعى به نام «غدیرخم» که در سه میلى «جحفه» قرار دارد، حاجیان و همراهان خویش را گرد آورده و با این عبارت، على (ع) را به ولایت و جانشینى خویش معرفى کرد: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلیٌ مَوْلاهُ، اَللّهُمَ وَالِ مَنْ والاه وَعادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَه؛(9) هر کس که من مولاى او و أولى به نفس او هستم، این على مولاى او و أولى به نفس او است. بار خدایا! دوست باش با هر کسى که با على دوست باشد، و دشمن باش با هر کسى که با او دشمن باشد! یارى کن کسى را که او را یارى دهد و واگذار کسى را که او را واگذارد! به این صورت، حضرت على (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص) معرفى شد و به دستور رسول خدا (ص) مردم مأمور شدند در خیمه حضرت على (ع) گرد آمده و این منصب را به وى تبریک و تهنیت گویند. از میان مردم، بیش از همه، عمربن خطاب در گفتن تبریک و تهنیت مبالغه مىکرد. او خطاب به آن حضرت گفت: «بَخٍّ بَخٍلَکَ یا عَلیّ! اَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَمَوْلى کَلِّ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَةٍ».(10) پس از بازگشت به مدینه، چند ماهى نگذشته بود که رحلت جانگداز پیامبر اسلام(ص) مسلمانان را در اندوهى بزرگ فرو برد و ابر سیاه فقدان پیامبر (ص) بر سر مسلمانان سایه افکند. در هنگامى که حضرت على (ع) با مساعدت برخى از خویشاوندان خود و بنا به سفارش پیامبر اکرم (ص) به کار غسل و کفن نمودن بدن مطهر آن حضرت سرگرم بود، برخى از صحابه در سقیفه بنى ساعده گرد آمده و درباره جانشینىِ پیامبر اکرم (ص) به رایزنى و مجادله پرداختند و سرانجام، ابوبکر بن ابى قحافه را به عنوان نخستین خلیفه برگزیدند و حق على (ع) را که از جانب پیامبر اکرم(ص) به آن تصریح شده بود، نادیده گرفتند. پیامبر اکرم (ص) در حیات با برکت خویش بارها این موضوع را پیش بینى کرده و براى پیشگیرى از آن، به مردم درباره مقام و منزلت على (ع) آگاهى مىداد. روایت ذیل نمونهاى از سخنان پیامر اسلام(ص) درباره حضرت على (ع) است که ابراهیم بن ابى محمود از امام رضا (ع) و ایشان از پدر و اجدادش نقل مىکند: عَنْ عَلیّبْنِ الْحُسَیْنِ (ع) قالَ: قالَ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ: یا عَلىّ أنْتَ الْمَظْلُومُ مِنْ بَعْدی، فَوَیْلٌ لِمَنْ ظَلَمَکَ وَاعْتَدى عَلَیْکَ وَطُوبى لِمَنْ تَبَعَکَ وَلَمْ یَخْتَرْ عَلَیْکَ...(11)؛ اما زین العابدین (ع) فرمود: پیامبر اکرم (ص) خطاب به امام على بن ابىطالب (ع) فرمود: اى على! پس از من تو مظلوم هستى. پس واى به حال کسى که به تو ستم و تعدى نماید و خوشا به حال کسى که از تو پیروى کرده و علیه تو اختیار نکند. اى على! تو پس از من مبارزه خواهى نمود. پس واى به حال کسى که باتو نبرد کند و خوشا به حال کسى که در رکاب تو بجنگد. اى على! تو همانى که به کلام من سخن مىگویى و با زبان من تکلّم مىکنى. پس واى به حال کسى که کلام تو را رد کند و خوشا به حال کسى که سخن تو را بپذیرد. اى على! تو پس از من سرور این امتى و پیشواى آنان و جانشین من در بین آنان هستى. کسى که از تو جدا شود، روز قیامت از من جدا خواهد شد. کسى که با تو باشد، روز قیامت با من خواهد بود. اى على! تو نخستین ایمان آورنده به من و تصدیق کنندهام هستى. و تو اولین کسى هستى که در کارم به من کمک کردى و همراه من با دشمنم جنگیدى. و تو نخستین نمازگزار با من بودى در حالى که مردم در آن هنگام در غفلت نادانى بودند. اى على! تو اولین کسى هستى که با من از زمین برانگیخته مىشوى و نخستین کسى که با من از صراط مىگذرى. و خداى من، عزّوجلّ، به عزّتش سوگند یاد کرده است که از صراط نمىگذرد مگر کسى که برات ولایت تو و امامان از فرزندانت را داشته باشد. و تو نخستین فردى هستى که بر حوض من (کوثر) وارد مىشوى که دوستانت را از آن سیراب و دشمنانت را از آن باز مىدارى. و هنگامى که در مقام محمود جاى گرفتم، تو همنشین من هستى که از دوستان ما شفاعت کنى و تو از آنان شفاعت مىکنى. و تو نخستین کسى هستى که در بهشت داخل مىشوى و پرچم من، که لواى حمد است، بر دست تو است. و این پرچم، هفتاد شقّه است که هر شقّه آن وسیعتر از خورشید و ماه است. و تو صاحب درخت طوبى در بهشت هستى که ریشهاش در خانه تو و شاخه هایش در خانههاى شیعیان و دوستداران تو است. |
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی
دوستان